در حال بارگزاری...
مشخصات فنی آلبوم موسیقی قصه باران اثر سالار عقیلی
Audio Disc
1394
1
شیشه
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
94-8927
رقصیدن سرو
حافظ
گل بی رخ یار خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد طرف چمن و طواف بستان بی لاله عذار خوش نباشد رقصیدن سرو و حالت گل بی صوت هزار خوش نباشد با یار شکر لب گل اندام بی بوس و کنار خوش نباشد هر نقش که دست عقل بندد جز نقش نگار خوش نباشد جان نقد محقر است حافظ از بهر نثار خوش نباشد
تکنوازی تار
فکر تو
سعدی
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند داستانی‌ست که بر هر سر بازاری هست
روی او
مولانا
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او در عشق چون مجنون شود، سرگشته چون گردون شود آن کو چنین رنجور شد نایافت شد داروی او جان ملک سجده کند، آن را که حق را خاک شد تُرک فکر چاکر شود آن را که شد هندوی او بنگر یکی بر آسمان بر قله‌ی روحانیان چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او این عشق شد مهمان من، زخمی بزد بر جان من صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او ای عاشقان ای عاشقان آنکس که بیند روی او شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او ای عاشقان ای عاشقان
شهیدان عشق
هوشنگ ابتهاج
این لاله‌ها که در سر کوی تو کشته‌اند از اشک چشم و خون دل ما سرشته‌اند بنگر که سرگذشت شهیدان عشق را بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند
قصه باران
الهام دیداریان
هستی‌ام، وسعت پر غرور من جان من ای وطن صبور من هستی‌ام، وسعت پر غرور من جان من ای وطن صبور من ای تمام فصل‌های تو بهار ای همیشه سربلند روزگار تن بی روح و من و جان از تو تشنه‌ام قصه باران از تو بشنو این نغمه ز مرغان چمن که به دشمن ندهم مام وطن مهر تو خون شده در جان و تنم هستی‌ام ایرانم هستی‌ام ایرانم
تکنوازی ویلنسل
دریای طوفانی
علی احمدیان
دل دیوانه ما را تو دردی و تو درمانی تو حالم را نمی‌پرسی تو دردم را نمی‌دانی دل دیوانه ما را تو دردی و تو درمانی تو حالم را نمی‌پرسی تو دردم را نمی‌دانی تو چون خورشید می‌آیی دلم دور تو می‌گردد بتاب امشب که بی‌تابم شب و روزم بگردانی به چشمت سرمه می‌آید به چشمانم نم باران به این دل بند گیسویت به گیسویت پریشانی به زندان تو افتادم تو را می‌خوانم و شادم که بیرون از قفس شاید نخواند مرغ زندانی نگاهم کردی و گفتی نگاهم کن به چشم دل که شاید گم شوی امشب در این شهر چراغانی نگاهت ناگهان آمد بی این آیینه آتیش زد شب از مهر تو روشن شد که مثل ماه میمانی گذشت آب از سرم اما هنوز از تشنگی لبریز من از ساحل گریزانم در این دریای طوفانی
نظرات کاربران آلبوم موسیقی قصه باران اثر سالار عقیلی
عالی
ممنون عالی عالی
سوالات کاربران آلبوم موسیقی قصه باران اثر سالار عقیلی