در این کتاب نویسنده می خواد به مخاطب بگه که گاهی همین پیشرفت و تجهیزات پزشکی که باعث میشه انسان ها زندگی شون رو مجددا به دست بیارن گاهی باعث میشن که مرگ برای فرد رنج اورتر و سخت تر اتفاق بی افته. به بیان دیگه ای فکر کنید که بیماری که دچار بیماری ناعلاج هستش و دکترها می دونن که میزان زنده موندن فرد خیلی ناچیز و کم هستش باز هم دست به اقداماتی می زنند (مانند شیمی درمانی و یا جراحی های خطرناک) که وضعیت بیمار رو بدتر از قبل می کنن. با اینکه اگر هیچ اقدامی انجام ندن شاید هیچ فرقی به حال بیمار نزدیک به مرگ نکنه. یعنی گاهی با اقدامات شون کاری می کنند که مرگ سخت تر برای اون فرد و اطرافیانش اتفاق می افته. و میگه که گاهی تصمیم خیلی سختیه ولی بهتره دکتر واقعیت کامل رو به بیمار بگه و بزاره بیمار خودش تصمیم بگیره که میخواد تن به اقدامات دیگه ای بده (اقدامات کم تاثیر و یا برعکس پر خطر) یا اینکه میخواد اخرین روزهای عمرش رو در کنار خانواده و در خونه خودش یا هر جایی دیگه ای به جز بیمارستان باشه. و کلی هم در مورد خانه سالمندان و جاهایی دیگه صحبت میکنه و خواننده رو با حال و هوای این جور جاها و یا روحیه خود فرد (فرد پیر و یا ناتوان) اشنا میکنه. مزایا و معایبش رو میگه و اندکی هم از خود مرگ صحبت میکنه. و کتاب پر از سرنوشت کسانی هستش که دارن لحظات سختی رو بابت پیری و یا بیماری شون (مثل سرطان) سپری می کنن. به نظرم اگر دوست دارید از تجارب افراد دم مرگ آموزه های سودمندتری کسب کنید پیشنهاد می کنم کتاب پنج حسرت زندگی رو مطالعه کنید و اگر هم توضیحات داده شده همسو با نیازتون بود این کتاب رو بخونید.